ارتباط با مدیر
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
دیگر امکانات
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
روزشمار غدیر پخش زنده حرم روزشمار فاطمیه آیه قرآن تصادفی مهدویت امام زمان (عج) وصیت شهدا |
نویسنده روابط عمومی در 1 فروردين 1387
| [] كوفه انگار كه نسبتبه تو احساس نداشت باغ ها دوازده هزار نامه فقطاز كوفه فرستادند باغ ها ظرفیت عطر گلیاس نداشت اصلاً حیف بود توبیای كوفه آقا ریشه ی همه ی حرف های ما چندبعدی است،هم مال امروز،هم مال اونروز ریشه ی غفلت كوفه بهكجاها نكشید كه سفیر پسر فاطمه راپاس نداشت كوفه از بس كه نگاهشبه حرام عادت كرد یعنی سینه زن،اگه هیبه نگاه به نامحرم ،زن های بی حجاب بكنی،خطر داره برا دلت،اول كار اشكت رومیگیرند،هرچی هم من و دیگران بخونیم ،مات میشینی دلت میسوزه،اما این سنگ كه توچشمته، نمیذاره گریه كنی كوفه از پس كه نگاهشبه حرام عادت كرد چشم دیدار تو مسلم و عباس نداشت حسین...... یادشان نیست تو را بسكه نمك نشناسند اومدند در خونه یحسین،بعد از امر امیرالمؤمنین ،آقا دعا كن بارون نمیآد،قحطی مارو داره میكشه،زن وبچه مون دارن از تشنگی میمیرند،آقاجانم،حضرت دعا كرد،شنیدید،این حرف مال شبهفتمه،دعا كرد بارون اومد،بركه هاشون پر شد،همه خوشحال شدند،آقا جان تلافی میكنیم،اینامرد مردم،بی درد مردم یادشان نیست تو را بسكه نمك نشناسند گویی این شهر جفاعاطفه بشناس نداشت آشنا با تو كسی بودولی بود ولی جز دل حانی و طوئه دلحساس نداشت امت نامه پران باتشری برگشتند نامه نوشتند اما نامهپرون بودند زره ای صدق و ثباتقدمی ناس نداشت با تو دلهاست ولی برتو زبان شمشیر كوفه جز تیر و سناندكه ی اجناس نداشت پایتختی كه در آن عدلعلی میزان بود هیچ در ظلم ستم بهرتو وسواس نداشت به رجز خوانی من مردو زنش خندیدند هی گفتم منمسلمم،نایب حسینم،هو كردن به رجز خوانی من مردو زنش خندیدند نایبت چاره ای ازخنده ی خناس نداشت دست من بسته شد و دستجسارت وا شد كوفی انگار دگر غیرتو احساس نداشت داره با خدا مناجاتمیكنه،گریه میكنه،آخه تو كوچه های كوفه،دویست سرباز دارن باهاش میجنگند،دوباره كمكخواستند،ابن زیاد داد زد،فحش داد به اون سردارش،كه داشت میجنگید،گفت:مگه چیكارمیكنی،یه نفره نمیتونی دستگیرش كنی،گفت : اینها از بنی هاشم اند،مگه مارو بهسمت،بقّال های كوفه فرستادی، این مسلم ِ،فریبش دادند،امان نامه گرفتند از ابنزیاد،دادن دست آقا،همچین كه دادن دستش و خوند،دید اصلاً اینقدر امان نامه قویاست،میتونه بره به حسینش برسه،میتونه بره،دست از شمشیر كه برداشت،دستاش رو بستند،حالاهركیمیرسه یه شمشیر بهش میزنه،لبش شكافته شد،دندوناش شكسته شد،آب آوردن روزه اش رو بازكنه،دندونهای ثنایاش افتاد،خون آب رو مضافكرد،آب رو برگردوند،به خودش گفت:من باید تشنه بمیرم،مثل اربابم حسین،آی حسین.... نظرات شما عزیزان: برچسبها: شعر, اشعارسروده جهان میهن, شعرسینه زنی , شعرمداحی, نوحه , شعرحضرت زهرا, شعرحضرت فاطمه, , امام محمدباقر, شعر, اشعارسروده جهان میهن, شعرسینه زنی , شعرمداحی, نوحه , , لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
|
درباره وبگاه
پیوندهای روزانه
برچسب ها
اشعارسروده جهان میهن (16), شعرسینه زنی (16), شعرمداحی (16), شعر (15), نوحه (14), شهدا (12), اشعارمحرم (11), حجاب (10), خون شهدا (10), شعرمحرم (8), شب عاشورا (8), شعرسینه زنی شور(ویژه محرم) (8), عکس طبیعت (7), عکس منظره (7), زینبیون (5),
|